شاهرود پرس: آیت الله هاشمی رفسنجانی در تاریخ یکم آبانماه 1371 در سفری که به شهرستان شاهرود داشت خاطراتی را به رشته تحریر درآورده است که خواندن آن خالی از لطف نیست. خاطراتی که نشان دهند نوعی انسجام کم نظیر بین مردم و مسئولان و خلوص نیت مردان و زنان این خطه در دستیابی به حقوق و اهداف شهرستان شاهرود است.
قبل از شام، جمعى از علماى شاهرود آمدند و دربارة نوعى استقلال شاهرود از سمنان سخت اصرار كردند؛ مدعىاند مردم احساس حقارت مىكنند و به جز اين راضى نمىشوند؛ وعده فرماندارى ويژه و تأسيس ادارات كل دادم.
ساعت ده شب به اقامتگاه برگشتم. منزل فرماندار است، در نقطهاى باصفا. پس از استحمام و استماع اخبار و نوشتن خاطرات و تلفن به تهران و احوالپرسى عفت، خوابيدم.
پس از نماز و استماع اخبار و خواندن گزارشها و صبحانه، به مسجد قديمى سمنان رفتيم. كمتر از آنچه معروف است، يافتم. نمىدانم چرا گفته «حيف از اين مسجد كه در استان بود، يوسفي مانَد كه در كنعان بود». از آنجا به فرودگاه رفتيم و با هلىكوپترها به سوى شاهرود پرواز كرديم.
آقاى [سيدحسين] حسينى [شاهرودي]، نماينده شاهرود، در هواپيما توضيحات داد. در شكايت از سمنان كه مدعى است حق شاهرود را ضايع مىكنند و شاهرودىها مايل نيستند، تابع سمنان باشند، چون بزرگتر و مهمترند و نيازها و امكانات و استعدادهاي بيشتري دارند. ساعت هشت ونيم صبح در فرودگاه نيمهتمام شهر فرود آمديم. بعد از استقبال، به سوى شهر حركت كرديم. استقبال فوقالعاده عظيم مردم، تحت تأثيرم قرار داد.
در سالن سرپوشيده تختى با خانوادههاى شاهد ديدار داشتم. فرزندان دختر و پسر شاهد، هنرمندانه با سرود و دكلمه، همراه با آهنگهاى جالب به هيجانم آوردند؛ خوشحال بودم كه فرزندان شهدا را چنين باحال و شاداب ميديدم. صحبت گرمى برايشان كردم. روحانى پدر دو شهيد خيرمقدم گفت. در اجتماع بسيار عظيم مردم در زمين چمن ورزشگاه، پس از خيرمقدم اغراقآميز امام جمعه و شعارهاى گرم مردم، سخنرانى كردم. اظهاراتى هم دربارة تمايل جدايى از سمنان داشتند. سفارش شد كه زياد در اين باره شعار ندهند. در سخنرانى از احساسات و اجتماع عظيمشان قدردانى كردم.
بلافاصله براى بازديد از كارخانه دو هزار تنى سيمان در دست ساختمان رفتيم. از شهر تاريخى بسطام عبور كرديم. مردم بسطام در دو طرف خيابانها، با قربانى و دود كردن اسفند و شعارها و پرتاب گل و نُقل و سكه استقبال گرمى كردند. توقف نكرديم. منطقه بسيار سرسبز و پر درختى است؛ خود شاهرود هم چنين است.
در محل كارخانه سيمان توضيحات دادند. بيست هزار سهامدار كوچك از مردم و چهل درصد سهام از بانك ملت است. بر سر نحوة انجام كار اختلاف پيدا كردهاند. به وزير صنايع گفتم كه داورى كنند. با ماشين بازديد كرديم.
هلىكوپترها به خاطر بادها و گرد و غبار پاييزى دير رسيدند. براى افتتاح پروژه تأمين آب آشاميدنى كه جهادسازندگي با حفر و تجهيز چاه 207 مترى و لولهكشى اجرا كرده است، به سوى روستاى «ابرسج» پرواز كرديم. تعداد 380 خانوار هستند، با 100 روحانى و 25 شهيد؛ خيلى سرسبز است. مردم بسيار گرم و پرشور استقبال كردند و قربانىهاى بيشمار نمودند.
در خانه شهيد ابنالرضا سعدى توقف كرديم. سه بچه سه قلو و دو بچه دو قلو داشت؛ همه افراد خانه همسر، بچهها، برادران، خواهران و والدين آمدند؛ به هر كدام يك نيم سكه هديه دادم. آنها هم يك نمد به من هديه كردند. عكس و فيلم گرفتند. سپس براى مردم سخنرانى كردم. به شاهرود برگشتيم.
بعد از ناهار و استراحت، به سوى منطقه محروم ميامى، در قريه محمدآباد پرواز كرديم و كنار رود «كالشور» فرود آمديم. اكثر مسيرمان كوير و روستاها خيلى فقير و محروم بودند. مردم چند روستا در كنار سرپل ابريشم ورود به شهر جمع شده بودند. برايشان صحبت كردم. قرار شد چاهآب و برق و راه تأمين كنيم. از مردم خواستم كه منطقه را آباد كنند.
قرار بود به بخش محروم كلاتهخيج برويم كه به خاطر غروب كردن آفتاب و عدم قدرت پرواز هلىكوپترها نرفتيم. اول شب به شاهرود رسيديم. بعداً امام جمعه آنجا آمد و سخت گله نمود و مقدارى گريه كرد. قرار شد هيأتى براى جبران بفرستيم.
براى افتتاح مركز جديد تلفن شاهرود رفتيم. اين مركز ده هزار شماره جديد به مردم شهر مىدهد. طرح همراه و همزمان با تلفنهاى جديد در سمنان، دامغان و گرمسار، با سى هزار شماره افتتاح شد. گزارش شنيديم و صحبت تشويقآميز نمودم. مردم اطراف ساختمان جمع شده بودند و به گرمى استقبال كردند.
به اقامتگاه برگشتيم. در خيابانها، معمولاً مردم گروه گروه جمعاند و با فرياد خوشامد مىگويند؛ احساسات خانمها گرمتر است. بعد از نماز و استراحت و استماع اخبار، در اجتماع علما و روحانيون شركت كردم. پس از خيرمقدم گفتن امامجمعه و تعدادى از علماى قديم و جديد شاهرود و بسطام، دربارة خدمات و مسئوليتهاي روحانيت سخنرانى كردم. سپس شام خورديم و هنرمندىِ معلولى بدون پا و با دستهاى فلج كه با دهان ساعت را باز و تعمير مىكند، مشاهده كرديم؛ تعميركار ساعت است. دكتر گفته دندانها و لبهايش از كار خواهد افتاد. گفتم زمان كارش را نصف كند كه نيمى از درآمدش را من مىپردازم.
براى تماشاى آثار تاريخى بسطام رفتيم. مقبره بايزيد بسطامى و صومعه عبادت او و امامزاده محمد و بناى تاريخى ساخته شدة سلطانى از افغانستان براى بايزيد كه به نقل خادم، خواسته به شهر جلالآباد منتقل كند و نتوانسته است؛ بنا خيلى قديمى است.
مطالب فوق عیناً برگرفته از کتاب خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی بوده و البته دهها مورد مشابه دیگر در این کتاب در خصوص شاهرود وجود دارد.